Wednesday, April 24, 2024

۳۹

قلب من سخت در تلاطمه. نفس‌های عمیق میکشم تا بتونم ریتم زندگی و افکارم رو کندتر از این چیزی که هست بکنم. من یک آدمی هستم که توی جای غریب گیر کرده اما عادت ندارم بهش. من یک آدمی هستم که میخوام گریه کنم اما اشکم لبه‌ی پلکم میمونه و جز معدود اوقات لبریز نمیشه. اشکهای من برای من غریبه هستند هرچند من دوستانه میپذیرمشون و قدرشون رو میدونم.
من حالا، نه آدمی هستم که خودم میشناسم و نه کسی که دیگران فکر میکنند هستم، من خیلی جدیدم.
باید چکار کنم؟
من دوست‌های کمی دارم. من عشق زیادی دارم. من بیشتر اوقات اصلا نمیدونم کجا باید برم و چه کار باید بکنم. قلب من هر لحظه ممکنه از بدنم بیرون بزنه اما نمیدونه به کجا بره.
دلتنگم، خسته‌ام، نادانم و خیلی جوانم.

Tuesday, December 26, 2023

۳۸

آمدم به یک کشور دور. مامان و بابا و دوستان و عشقم را ول کردم و تک و تنها آمدم به یک جای غریبه.
بی انصافی میکنم، همه جا دوست هست اما باز هم کسی نیست که حرف خودم را بهش بگویم.
من آمدم یک جای دور، تولد مهدی و فروغ گذشت و علیرضا هم عروسی کرد و من نبودم. مثل همیشه.
هرروز دلم میخواهد صبح که چشم باز میکنم مهدی را ببینم. بعضی وقت ها دلم میخواهد توی تخت پردیس بخوابم. دلم میخواهد گریه کنم و میکنم.
دلم میخواهد گریه کنم و بگویم من تنها هستم.
فاطمه عکس از دریا گذاشته بود گفتم خیلی قشنگ است گفت باور نکن، همانجا بمان، دو قدم آنورتر گشت دارد مردم را میبرد.
چیکار کردم؟ برای چی بلند شدم آمدم اینجا؟ همه چیز خوب است اما من تنها هستم. همه چیز خوب است، من هم خوبم ...
چون هم اتاقیم خوابیده بلند شدم رفتم توی دستشویی سیگار کشیدم. ترکیب دود سیگار و بغض دوبرابر برای گلوی آدم ضرر دارد.
پس کی راحت میشوم؟ همه همینجورند؟ یا این که این واقعا بخت ما مردم خاورمیانه است؟
من دلم پر میکشد که مامان و بابا و مهدی و دوست هام را بغل کنم و سیر گریه کنم و بگویم چون سرما خورده ام دارم گریه میکنم.

Monday, October 16, 2023

۳۶

حالا میفهمم ، برای اولین بار، که من نمی‌خوام مامان و بابام رو ول کنم و برم یه کشور دور.

Thursday, September 21, 2023

۳۵

سعی میکنم تا جایی که میتونم از حال و احوال آدمهای زندگیم با خبر باشم، کمک کنم. اما حرفهای خودم رو اینجا میگم، این که چقدر غمگینم ، چرا غمگینم و چه فشاری رو تحمل میکنم یا نهایتا جوش میزنم و موهام میریزه.نه که چون احساس امنیت نمیکنم پیششون، چون انگار صرفا بزرگترم و اگه من هم ضعیف باشم کی به دیگران کمک کنه؟

Wednesday, September 20, 2023

34

امیر گفت چرا نیایش خودشو کشت؟ من میخواستم خودمو بکشم و حرفه‌ای ترسناکترین هم زد.
نمیدونم چیکار باید بکنم. 
کامیار رو به یه جای نامعلوم منتقل کردن بعد از این که دزدکی و بدون اطلاع از اوین بردنش به قزلحصار.
نکنه کامیارو بکشن؟ هیچکس این حرفو بلند نمیگه ولی من گفتم. از مهدی پرسیدم ممکنه کامیارو بکشن؟ گفت نه بابا ولی بعد گفت جای نگرانی هست.
واقعا لازم بود انقد بدبخت باشیم؟ 

Saturday, August 19, 2023

۳۳

یعنی چی که نیایش مرده؟
انگار از صبح تا حالا هزار بار از اول خبر روشنیده‌م.
اگه این حال منه نمیدونم امیر چه حالی داره.
یاد حرفهای اون سری تو کافه میوفتم و خجالت میکشم.
گفته بودم آخه چرا آدم خودشو بکشه؟ دلیل زندگیم هم این بود که چون غذا خوشمزه‌ست‌!
چرا اون حرفهای احمقانه رو زدم؟ خجالت میکشم که زندگی انقدر برام ساده‌ست و برای نیایش نبود و باید تو چشمای امیر نگاه کنم و این بهش یادآوری بشه.

۳۳

مژگان توی اینستاگرام خبر داد که خواهر مرداس فوت شده و دارن میرن اصفهان و من همون موقع فهمیدم که خودکشی بوده.
متنفرم از این که انگار از قبل میدونستم.
هنوز همه خوابن، باید بریم اونجا.